English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8501 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
nurse a cold U سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
he is recovered from his cold U سرما خوردگی او برطرف شد
slight cold U سرما خوردگی کم یا جزئی
oxygen tents U چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
oxygen tent U چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
nostrum U دارویی که علاج هر درد باشد علاج هر چیز
it is proof against cold U سرما در ان کارگر نسیت دافع سرما است
crymotherapy U درمان بوسیله سرما سرما درمانی
cryotherapy U درمان بوسیله سرما سرما درمانی
hoardings U ذخیره کردن پول درخانه
hoarding U ذخیره کردن پول درخانه
hair crack U شکاف خوردگی ترک خوردگی
to benvmb with cold U از سرما بیحس کردن
to tuck in a child U پتوی روی بچه را درست کردن [که سرما نخورد]
to tuck up a child [British E] U پتوی روی بچه را درست کردن [که سرما نخورد]
indoors U درخانه
at home <idiom> U درخانه
latchkeys U کلید درخانه
to keep open house U درخانه بازداشتن
door bell U زنگ درخانه
latchkey U کلید درخانه
closet drama U نمایشنامه خواندنی درخانه
to i. aroom with a powder U گردی درخانه پاشیدن
to knock under U تن دردادن اقراربزمین خوردگی کردن ازپادرامدن
housearrest U درخانه تحت نظر بودن
greek gift U قربانی فیل شطرنج درخانه اچ 7
housecoats U لباسی که زنان درخانه می پوشند
housecoat U لباسی که زنان درخانه می پوشند
stall U ماندن ممانعت کردن
stalling U ماندن ممانعت کردن
aborts U سقط کردن نارس ماندن
aborting U سقط کردن نارس ماندن
aborted U سقط کردن نارس ماندن
overstay U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstayed U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
outstay U بیش از حد لزوم ماندن اقامت طولانی کردن
overstaying U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstays U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
remedying U علاج
cure U علاج
cures U علاج
cured U علاج
remedy U علاج
remedies U علاج
remedied U علاج
cureless U بی علاج
incurable U علاج ناپذیر
curable U علاج پذیر
medicative U علاج بخش
curability U علاج پذیری
irremediableness U علاج ناپذیری
curative U علاج بخش
acology U علم علاج
remediable U قابل علاج
remediless U علاج ناپذبر
bootless U بی مصرف بی علاج
incurability U علاج ناپذیری
operable U قابل علاج
ischuretic U علاج حبس پول
incurably U بطور علاج ناپذیر
azoth U علاج کلیه دردها
panaceas U علاج عام اسقولوفندریون
panacea U علاج عام اسقولوفندریون
sanative U علاج کننده بهبودی دهنده
contra indicate U راه علاج راجوردیگرنشان دادن
sanatory U علاج کننده بهبودی دهنده
colder U سرما
colds U سرما
cold U سرما
coldest U سرما
acute dose U دز دریافتی حاد و غیر قابل علاج
The remedy may be worse than the disease. <proverb> U گاهى علاج بدتر از بیمارى است.
catch a cold <idiom> U سرما خوردن
catch cold U سرما خوردن
we were perished with cold U از سرما مردیم
to freeze U از سرما یخ زدن
coldigor U سازش با سرما
to feel cold U از سرما یخ زدن
psychrophilic U سرما دوست
cold short U شکنندگی در سرما
chill U سرما خنکی
chills U سرما دادن
chills U سرما خنکی
i wonder he did not catch cold U که سرما نخورد
chill U سرما دادن
cold frames U سرما دورکن
refrigerating technique U فن سرما سازی
cold frame U سرما دورکن
a stitch in time saves nine <proverb> U علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
To be freezing to death . U از سرما خشک شدن
rime U سرما ریزه پله
I was frozen to death . U از سرما سیاه شدم
cold is merely privative U سرما چیزی جز عدم
I have a cold. U من سرما خورده ام. [پزشکی]
exposure to cold U درمعرض سرما بودن
hoarfrost U سرما ریزه پژه
bituminous paint U رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
I dont mind the cold . U از سرما ناراحت نمی شوم
I was shivering all over with cold . U از سرما مثل بید می لرزیدم
it is past cure U از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
frostbite U یخ زدگی بافت بدن در اثر سرما
pea jacket or coat U جامه کلفت پشمی که ملوانان در سرما می پوشند
chilled to the bones <idiom> U نفوذ سوز سرما تا مغز استخوان [احساس یخ زدگی]
chafes U خوردگی
wear U خوردگی
wears U خوردگی
corrsion U خوردگی
erosion-corrosion U خوردگی
abrasions U خوردگی
corrosion U خوردگی
abrasion U خوردگی
chafe U خوردگی
erosion U خوردگی
chafing U خوردگی
rancidity U باد خوردگی
fractions U ترک خوردگی
wrinkles U چین خوردگی
wrinkling U چین خوردگی
ricks U پیچ خوردگی
torsion U پیچ خوردگی
ricking U پیچ خوردگی
graphitic corrosion U خوردگی گرافیتی
uneasiness U بهم خوردگی
vermiculation U کرم خوردگی
cancellation U قلم خوردگی
pliature U چین خوردگی
muss U بهم خوردگی
electrolytic corrosion U خوردگی الکترولیتی
twists U پیچ خوردگی
electrochemical corrosion U خوردگی الکتروشیمیایی
twisting U پیچ خوردگی
fraction U ترک خوردگی
wrinkle U چین خوردگی
queasiness U بهم خوردگی
turmoil U بهم خوردگی
twist U پیچ خوردگی
indisposedness U بهم خوردگی
folium U چین خوردگی
corrosive action U اثر خوردگی
folding U چین خوردگی
induration U پینه خوردگی
inurement U پینه خوردگی
backfall U زمین خوردگی
fissuration U ترک خوردگی
surface corrosion U خوردگی سطحی
collission U بهم خوردگی
kink U پیچ خوردگی
screw U پیچ خوردگی
galvanic corrosion U خوردگی گالوانیکی
disbandment U برهم خوردگی
intercrystalline corrosion U خوردگی کریستالی
screws U پیچ خوردگی
rugosity U چروک خوردگی
shrinkage U چروک خوردگی
ruga U تاب خوردگی
cracking U ترک خوردگی
crossing out U قلم خوردگی
erosion corrosion U خوردگی- فرسودگی
ricked U پیچ خوردگی
rick U پیچ خوردگی
folding test U ازمایش چین خوردگی
anticorrosive protection U حفافت در برابر خوردگی
deceptions U حیله فریب خوردگی
indispositions U بهم خوردگی مزاج
amusement U فریب خوردگی پذیرایی
turn U پیچ خوردگی قرقره
turns U پیچ خوردگی قرقره
trainsick U دچاربهم خوردگی حال
deception U حیله فریب خوردگی
turn one's stomach <idiom> U باعث حال به هم خوردگی
fold U چین خوردگی زمین
amusements U فریب خوردگی پذیرایی
folded U چین خوردگی زمین
bending over test U ازمایش چین خوردگی
indisposition U بهم خوردگی مزاج
hot crack U ترک خوردگی گرم
worm hole U جای کرم خوردگی
caries U کرم خوردگی دندان
folds U چین خوردگی زمین
revolt U بهم خوردگی انقلاب
cavities U کرم خوردگی دندان
corrosion pit U فرورفتگی در اثر خوردگی
corrosion control U جلوگیری و کنترل خوردگی
stress corrosion U خوردگی در اثر تنش
cavity U کرم خوردگی دندان
disorderliness U اختلال بهم خوردگی
revolts U بهم خوردگی انقلاب
cross folding test U ازمایش چین خوردگی عرضی
wear U فرسایش خوردگی جنگ افزارها
corrosion U زنگ خوردگی فرسایش شیمیایی
wears U فرسایش خوردگی جنگ افزارها
stainless steel U فولاد مقاوم در برابر خوردگی
he is rather i. than sick U بهم خوردگی یاساکت دارد
cold cracking U ترک خوردگی فلز سرد
upset _ U برهم زنی بهم خوردگی
corrosion resistant U مقاومت در برابر خوردگی وزنگ زدگی
carsick U مبتلا به بهم خوردگی حال دراتومبیل
seasick U مبتلا به استفراغ وبهم خوردگی حال در سفردریا
varus U پیچ خوردگی پابسوی درون چنبرشدگی پاازدرون
structural damage U خسارت ناشی از خرابی یاترک خوردگی ساختمان
seasickness U تهوع وبهم خوردگی حال در سفر دریا
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com